loading...

سکوتهای دنباله دار

از هندسه چیزی .. از تانژانت هم حرف .. چه بسا اگر سینوس و کسینوس را با هم ببینم تحویل منکرات بدهم

بازدید : 255
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 9:39

خواهر کوچکتر من قبلا رییس دبیرستان شبانه روزی شهر تربت بود . او یک روز برای من داستانی تعریف کرد که در ذهنم مونده : ..... یک روز که در دفتر مدرسه با بقیه معلم‌ها نشسته بودیم یکی از دانش اموزان به اسم عصمت وارد شد و در حالی که اشک می‌ریخت . گفت : خانم صادقی ، زهرا و اکرم از انبار کنسرو دزدیده اند .............. خواهر می‌گفت : من حرفهایش را با لبخند گوش کردم و ازش خواستم بره ولی او دوباره اصرار کرد که اینها دزدی کرده اند . خلاصه من از پشت میزم بلند شدم و او را به گوشه‌‌‌ای بردم و یواشکی بهش گفتم : عصمت جان ، درست نیست امده‌‌‌ای پیش این همه معلم و داری راجع به برداشتن دو تا کنسرو حرف می‌زنی . اون کنسروها مال شماست . خب اگه سیر نشدید یکی هم بیشتر بخورید که دزدی حساب نمی‌شه . چرا اینقدر داری طولش می‌دی ...... در همین حال عصمت اشکاشو پاک کرد و گفت : آخه خانم اونا به من هیچی ندادن بخورم حتی یک لقمه ...................................... بله این داستان دانش اموز خواهر من همین داستان امروز مملکت ماست . این یکی میاد داد می‌زنه‌‌‌ای کی اختلاس کرده . بعدش دیگه هیچی نمی‌شه . می‌دونین اون قسمت از حرفا که ما اونها را نمی‌شنویم چیه . ...... اختلاس گر واقعی که تو خونه اش نشسته داره حال می‌کنه . یک بدبخت کارتن خواب را هم سر و صورتش را پوشوندن و به اسم الکی بردن جلو دوربین . خب اون کارتن خواب که زندان براش هتله مخصوصا اگه زمستون باشه . خب پس داستان چطور پیش می‌ره ........ اختلاس گر واقعی تو خونه اش نشسته و داره بافور می‌زنه به رفیقش می‌گه اوضاع چطوره . رفیقش می‌گه : اگه بگیم که همه چیز ارومه و جامعه ما یوتوپیاست که خب هضمش سخته و عده‌‌‌ای هم از این بر و بچ که سهم کمتری گرفتن ممکنه این ور اون خواسته باشن برامون دردسر ایجاد کنن ، این جور نگرانی ممکنه داشته باشیم ........... رفیقش که مواظب دود الکی از دهنش بپره می‌گه : خب نظرت چیه ............ : والله اگر نظر منو می‌خوای باید این روزا من بشم منادی حقیقت و از یک اختلاس بزرگ حرف بزنم و بعد هم یک نفر را نقاب می‌زنیم به اسم میم دال و جیم کاف می‌اوریم خدمت جنابعالی بعنوان اختلاس گر و ........ چقدر سناریو ما کوچک و رذل نوشته می‌شود . من خودم بعنوان یک وبلاگ نویس از اختلاس شما اینقدر ناراحت نیستم که از این سناریو‌های مسخره تان ناراحت و عصابی ام . لذا پیشنهاد می‌دهم بابا جان سهم منو از مملکتم بدین تا برام براتون سناریو‌های پیچیده تری بنویسم یک طوری بنویسم که خودش بشه یک معما در حد آگاتاکریستی . حد اقل مردم فکر کنن اگه اختلاسی هم شده یک هوشی هم پشت سرش بوده و بگن ایول این اقا اگر دزد هم نمی‌شده خلاصه با این هوشش ارابه به مریخ می‌فرستاده و لاپ و پات نمی‌مونده .. نه اینکه حالا مردم اگه اینها دستشون از مال مردم قطع بشه حتی عرضه اینکه چهار تا بز هم بچرونن ندارن

حــــس خـوب يعـــــنى❣ بودنت کنار من و تـوی زندگیم💜
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی