یک بنایی را میشناختم که از هر طرفی دیوار را میچید دیوار را به همان سمت کج میکرد . این بنا شکمش را به دیوار میچسباند و هر رجی که بالا میرفت دیوار بیشتر شبیه شکم ورقلمبیده خودش میشد و کار این دیوار در زمانی که تمام میشد به سمت داخل فرو میریخت این دیوار هر چه بلند تر بود شکمش بیشتر در افساید قرار داشت و شعاع بیشتری را در زمان فرو ریختن شامل میشد . بدی این استا بنا این بود که برای خودش در زمانی که دیوارهای خانهها گلی بود و عرضی یک متری داشت و بلندی دو و نیم متری که سقفش گنبدی بود برای خودش اسم و رسمیبراه انداخته بود و حالا که دیوار خانهها اجری شده بود و باریک و بلند بود یکی نبود که این مسئله ساده بتونه به جناب استا تفهیم کنه . البته مردم متعب هم دیوار کج را نمیدیدن همون چشمشان به دهن استا بود که چی میگه . استا هم چنان با سر و صورتی خاک مالی شده سیگاری میگیراند و عرق پیشانی اش را با استینش پاک میکرد که جای هیچ حرفی جز خدا قوت و استا خسته نباشی باقی نمیگذاشت . البته برای اهل نظر هم این حس خستگی قابل انتقال بود ولی این احساس انتقالی چیزی از کجی دیوار کم نمیکرد ........ بله متاسفانه مملکت ما سرزمین دیوارهای کج است و استاهای که شاغول را باور ندارند انها میگویند باید چشم ادم زبر دست شاغول باشه . این مسئله در مورد شاعرانشان هم هست که شاعر باید فی البداهه شعر بگه در مورد ضربالمثلهایشان هم هست که وقتی یک حرف چرتی را میخواهند راست کنند براش یک ضربالمثل میاورند ...... ولی با تمام این احوال با هزاران مثل و با کلی قریحه جوشان شعر دیوار کجی که رجهایش را شکم استا شاغول شده در اخر کار چارهای نداره جز ریختن . یکی نیست به این همه عقل کل بگه بابا جان به جای اینکه اینهمه ادم را بذاری سر کار و ایهمه تئوری توطئه بوجود بیاری یک شاغولی بذار و قال قضیه را بکن . این همه وراجی هم نکن مظلوم انگاری هم نکن فلاکت و بدبختی هم ...
از سیاست چیزی می دانیم؟ بازدید : 226
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 15:38